پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
خنده را در قاب باید دید
و پشت تبسم هر عکس
خنجری باید خورد
آه اینجا چه ساده میشود
سر بر شانه ی آب گذاشت
و در حسرت یک آرزو رفت
روزی لویی شانزدهم در محوطه ی کاخ خود مشغول قدم زدن بود که سربازی راکنار یک نیمکت در حال نگهبانی دید ؛از او پرسید تو برای چی اینجا قدم میزنی و از چی نگهبانی میدی؟سرباز دستپاچه جواب داد قربان من را افسر گارد اینجا گذاشته و به من گفته خوب مراقب باشم!
هیچ چیز در طبیعت برای خود زندگی نمیکند
رودخانه ها آب خود را مصرف نمیکنند
درختان میوه خود را نمی خورند
خورشید گرمای خود را استفاده نمیکند
ماه ، در ماه عسل شرکت نمیکند
گل ، عطرش را برای خود گسترش نمیدهد
نتیجه :
زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .
" ما ندرتاً دربارۀ آنچه که داریم فکر می کنیم ، درحالیکه پیوسته در اندیشۀ چیزهایی هستیم که نداریم " . شوپنهاور
خلاق يكي از اسامي خداوند است و به معني بسيار خلقكننده، آفريننده، آفريدگارو... در لغتنامه دهخدا معنا شده است.در اصطلاح، خلاق به كسي ميگويند كه درموقعيتهاي لازم و ضروري، در برخورد با مسائل، راهحلهايي مؤثر و كاربردي براي حلمسائل و رفع موانع ارائه ميكند. عدهاي پا را فراتر نهاده و چنين عقيده دارند كهفرد خلاق نهتنها در موقعيتهاي مختلف، ايده ارائه ميكند بلكه خود آستينها رابالا زده و تا عملي شدن ايدهاش كار را پيگيري ميكند. عدهاي نيز چون «رابرتويزبرگ» از آن جهت كه خلاقيت را كاري عادي و روزمره تعريف ميكنند، عقيده دارند كه همگان در هر لحظه در حال خلاقيتاند و در نتيجه هر كسي شايسته لقب خلاق است و مسئلهرا اين ميدانند كه كسي فعلاً به خلاقيت آنها پي نبرده است.
پشت پرچین غروب،
پیشِ آیینه ی تنهایی آه،
زیرِ آوارِ دریغ...،
مي نويسم خورشيد، مي نويسي باران
مي نويسم آبي،دريا،آب... مي نويسي مهتاب،
مي نويسم تندر، طوفان، برف، پروبالي كه شكست، آفتابي كه پريد،
مي نويسي پاييز، باغ بي برگ و بهاري كه تكيد،
از اجاقي كه نپيوست به صبحي روشن،
مي نويسم بي تو، مي نويسي بي من،
مي نويسم اي دوست، مي نويسم اي يار»
كه به اندوه تو پيوند زدم، دفتر خاطره را...
داستان درباره يك كوهنورد است كه مي خواست از بلندترين كوه ها بالا برود. او پس از سال ها آماده سازي، ماجراجويي خود را آغاز كرد ولي از آنجا كه افتخار كار را فقط براي خود مي خواست، تصميم گرفت تنها از كوه بالا برود.
شما چقدر به طنابتان وابسته ايد ؟آيا حاضريد آن را رها كنيد ؟
در مورد خداوند يك چيز را نبايد فراموش كرد : هرگز نگوئيد كه او شما را فراموش كرده و يا تنها گذاشته.هرگز فكر نكنيد كه او مراقب شما نيست.به ياد داشته باشيد كه او همواره شما را با دست راست خود نگه داشته است.
امروزه بازار خلاقيت خيلي گرم است و افراد زيادي پيدا ميشوند كه ادعاي خلاقيت دارند ولي آيا همه آنها طبق ادعايي كه ميكنند خلاق هستند؟از كجا بفهميم چه كسي خلاق است؟ نشانههاي يك فرد خلاق چيست؟ اگر بخواهيم خلاق باشيم چگونه بايد باشيم؟
از ديدگاهي، نخستين گامها براي شناخت نحوه بازيابي خلاقيت، شناسايي خصوصيات افراد خلاق و درك چگونگي زندگي آنها ميتواند باشد. بدين صورت كه با دريافت اين شناخت، خواهيم دانست كه چه خصوصيات و ويژگيهايي را بايد در خود احيا ساخته و ازآنها مراقبت كنيم تا از اين طريق خلاقيتمان در روند احياي مجدد قرار گيرد. با فهم اين شاخصهها و مراقبت از آنها در جريان زندگي روزمره بستر و مقدمات تجلي خلاقيتمان فراهم خواهد شد.اما شايد پرداختن به اينكه چه كسي خلاق است و به چه كسي نبايد خلاق گفت، كار چندان سادهاي نباشد، از آن جهت كه، پاسخگويي به اين سؤال، ارتباطي مستقيم به تعريفي دارد كه از خلاقيت ميپذيريم. تعاريف مطرح شده براي خلاقيت متفاوت و گوناگون و گاهي ضد و نقيض است و معيارهاي شناخت افراد خلاق و در نتيجه تعريف كيستي فرد خلاق را متغيير ميسازد؛ با اين حال در اينجا سعي شده است آنچه را كه اكثر صاحبنظران و محققان (درزمينه خلاقيت) مطرح كردهاند، عرض كنيم.
لذا در متنهای بعدی به این موضوع خواهم پرداخت.
کاش آدمها
به حرمت لحظه ها و شنیدن صدای همدیگر
همیشه
به یاد هم بمانند
تا دلها حتی هنگام غروب ذره ای احساس تنهایی نکند
که سنگین ترین دردهاست
دلم که تنگ میشه بغض میکنم،به همین سادگی
،اما ساده نیست تصور کن یک دل تنگ میشود.
دل هم مگر تنگ میشود ؟؟؟ شبیه یک لباس
لباسی که تنگ میشود دیگر دور انداختنی است. شاید هم سهم کسی دیگر شود !
اما تکلیف دل چیست؟؟؟
میشود یک دل را دور انداخت ؟؟؟ یا بگویی حالا که تنگ شده،
باشد برای کسی دیگر ؟؟؟
این محال است.
ببین چه به روزم آمده که همه دارند به دل تنگی هایم میخندند
بغض من چیزی شبیه شادی برایشان تداعی میکند
دلم به حال ابر های باران خورده میسوزد که دارند جور آسمان را میکشند
چه شباهتی است بین دل تنگ من و ابر های باران خورده
لحظه ای دیگر من و ابر های باران خورده یک صدا بغضمان را فریاد میکنیم
آری ببار باران زمین چرکین است...
آدم ها فقط
آدم هستند نه بیشتر نه کمتر
اگر کمتر از چیزی که هستند نگاه شان کنی
آنها را شکسته ایی
اگر بیشتر از آن حسابشان کنی آنها
تو را می شکنند...
بین این آدما فقط باید عاقلانه زندگی کرد
غنچه با دل گرفته گفت
زندگی لب ز خنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شگفتن است با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش رسید
تو چه فکر می کنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هرچه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است
((قیصر امین پور))
در بحث قبلی از واژه ایی به نام مودا استفاده شد
که لازم دیدم تعرفی از آن داشته باشم:
مودا چيست ؟مودا از نگاه ژاپني ها به هر فعاليتي اطلاق مي شود كه براي سازمان ها ايجاد هزينه مي كند، اما ارزش افزوده اي توليد نمي كند . به عبارتي مودا مجموعه فعاليت هايي است كه از نظر مشتري نهايي ارزشي ندارد و مشتري تمايلي به پرداخت پول براي اين فعاليت ها ندارد.حال براي آنكه با اين بحث بيشتر آشنا شويم به ذكر ويژگي هاي آن مي پردازيم : آقاي تايي چي اوهنو معاون توليد شركت تويوتا موتورز كه بعدها به نظريه پرداز نظريه تفكر ناب تبديل شد، مودا را به 7 دسته زير تقسيم بندي مي كند:
1- موداي توليد بيش از نياز بازار
2- موداي انتظار و تاخير
3- موداي حمل و نقل
4- موداي حركت هاي اضافي
5- موداي انبارش
6- موداي ايراد در فرآيند
7- موداي توليد ضايعات و دوباره كاري
گرچه اين اصول در صنعت خودروسازي پايه گذاري شد اما مصداقهاي آن در بخش هاي ديگر و ازجمله خدمات نيز وحود دارد. به عنوان مثال كليه فعاليت هايي كه براي صدور يك فقره گواهي نامه پايان دوره آموزشي يا مجوز احداث يك واحد صنعتي و يا معدني انجام مي شود، از نگاه عرضه كننده خدمات ( سازمان يا اداره دولتي ) لازم و اجتناب ناپذير است، اما از نگاه مصرف كننده نهايي تنها چيزي كه اهميت دارد، برگه گواهي نامه يا مجوز است كه در پايان اين فعاليت ها صادر مي شود . بنابر اين اگر بخواهيم از نگاه مشتري به مسائلمان بنگريم، بسياري از فعاليت هايي كه انجام مي دهيم مودا هستند. مطالعات و بررسي هايي كه در شركتهاي برتر دنيا انجام گرفته است نشان مي دهد كه در اين شركتها تنها يك فعاليت از 200 فعاليت آنها توليد ارزش افزوده مي كند و مابقي هزينه به سازمان و نهايتا به مشتري تحميل مي كند.
در این متن آخرین نوشته در مورد کایزن را برای استفاده دوستان گذاشتم:
مراحل اجراي كايزن عملي :براي اجراي بهبود بهره وري با رويكرد كايزن عملي مراحل زير پيش بيني شده است كه در اين كارگاه پنج روزه به تفصيل تشريح مي شوند و شركت كنندگان در دوره ، به طور عملي نيز آن را تمرين خواهند نمود :
1- ناحيه نمونه را انتخاب كنيد .
2- گروه بهبود ( تيم كايزن ) را ايجاد و سازمان دهي كنيد .
3- داده هاي آماري مورد نياز را در ناحيه نمونه با كمك اعضاي گروه گرد آوري كنيد .
4- اعضاي شركت كننده را در كارگاه آموزشي با مفاهيم و ابزارهاي بهبود آشنا كنيد .
5- نظام آراستگي ( 5 ت ) را آغاز كنيد .
6- مودا ( اتلاف ) ها را شناسايي و فهرستي از آنها تهيه كنيد .
7- تحليل علل رويداد اتلاف را در ناحيه نمونه انجام دهيد و راه حلهايي را با استفاده از كار گروهي بدست آوريد .
8- راه حل هايي را كه عملي ترند انتخاب كنيد .
9- هر نوع تغيير فيزيكي در آرايش ناحيه نمونه را بدون فوت وقت انجام دهيد .
10- بهبود انجام گرفته را به صورت استاندارد درآوريد .
11- موفقيت حاصله را به اطلاع ساير همكارانتان برسانيد .
12- نتايج به دست آمده را ارزيابي كنيد تا در مراحل بعدي مورد استفاده قرار گيرند .
13- به سراغ مشكل بعدي برويد
یه وقتایی چه خوشحالی
یه وقتایی دلت تنگه
یکی حرفاتو می فهمه
یکی انگار از سنگه
چه آسون بهترین می شی
چه آسونتر یه بیهوده
چرا سردرگمی امروز
تا بوده همین بوده
واسه دلتنگی های تو
یکی با گریه بیداره
یکی چشماشو می بنده
میره و تنهات میزاره
با اینکه خسته ای شاید
ازین دنیای پر از سختی
یه احساسی بهت میگه
چه بی اندازه خوشبختی....
همانطور که در پست قبلی در باره مدیریت کایزن عنوان شد هر چه از سطوح بالاي مديريت به سطوح پايين تر سازمان مي آييم از وظايف دسته ايجاد بهبود كاسته و در عوض بر وظايفي كه جنبه حفظ و نگهداري بهبود ايجاد دارند، افزوده مي شود. آنچه از اين نمودار مي فهميم اين است كه مديران سطوح بالاتر سازمان بايد همواره بخش اعظم وقت خود را صرف بهبود سازمان نمايند و امور جاري را كه جنبه نگهداري دارند به سطوح پايين تر واگذار كنند. آيا به راستي در سازمانهاي ما اين گونه عمل مي شود؟ مديري كه بيشتر وقت خود را صرف پاراف نامه بازبيني مطالبي كه قبلا مي بايست توسط كارشناسان انجام شود مي گذرد، هيچ وقت فرصت آن را نخواهد داشت كه به بهبود سازمان بيانديشد.بنابر اين از نگاه كايزن، كاركنان يك سازمان همواره بايد به فكر بهبود و حفظ دستاوردهاي بهبود در سازمان خود باشند، اما سهم آنها از اين نهضت در نمودار بالا منعكس شده است.مديريت تيلوري كه نمود آن را در ديدگاه هاي فايول نيز ملاحظه مي كنيم ، بر سازماندهي سلسله مراتبي و وحدت فرماندهي بيشترين تاكيد را دارد. در اين نظام مديريت، معمولا ارتباط سازماني به صورت صدور دستور از بالا و عرضه گزارش از پايين تعريف مي شود. در سازمان سطوح مديريتي عمودي و تقسيم كار افقي وجود دارد كه در نمودار زير شمايي از آن را ملاحظه مي كنيد.
اصول دمينگ 3:دكتر دمينگ كه نظرياتش در دهه 1950 ميلادي چندان مورد توجه آمريكايي ها واقع نشد، در كشور ژاپن به گرمي پذيرفته و به تدريج راهبردهاي پيشنهادي وي براي بهبود كيفيت كالاهاي ژاپني، اين كشور را به يكي از كشورهاي پيشرفته و برتر اقتصاد جهاني تبديل نمود. اصول مورد نظر دمينگ در چرخه معروف وي به صورت زير قابل نمايش است.نكته قابل ذكر در اين چرخه آن است كه وضعيت موجود هميشه موضوع اصلي براي برنامه ريزي است. پس از برنامه ريزي براي گذار از وضعيت فعلي اقدامات اجرايي براي دست يابي به اهداف پيش بيني شده در برنامه آغاز مي شود و در ادامه با بررسي نحوه اجراي برنامه نقاط قوت و ضعف آن آشكار مي گردد. در مرحله آخر اقدامات اصلاحي براي بهبود فعاليت هاي انجام گرفته آغاز و اين چرخه به همين ترتيب ادامه مي بايد. به عبارتي در نگاه چرخه دمينگ وضعيت موجود هيچگاه كاملا راضي كننده نيست و همواره بايد به دنبال بهبود وضعيت باشيم.نكته ديگر اين كه جهت اجراي چرخه دمينگ هميشه از برنامه ريزي آغاز و مجددا به برنامه ريزي ختم مي شود. به اين معني كه اگر برنامه اي تنظيم شد و به اجرا در آمد چنانچه در عمل با مشكلاتي در اجرا روبرو شد بايد در فكر اصلاح مراحل اجراي برنامه باشيم و در نهايت اقدام لازم را براي اصلاح كار اجرايي بدون فوت وقت انجام دهيم. سپس براي اجراي فعاليتي ديگر برنامه ريزي نماييم. نكته در اين است كه اگر برنامه تنظيمي در اجرا با مشكل روبرو شد اجازه نداريم به سادگي اجراي برنامه را متوقف كنيم بلكه بايد به دنبال علل عدم ناتواني برنامه در اجرا باشيم. چنانچه برنامه تنظيم شده براي بهبود سازمان را در نيمه راه رها كنيم اصل برنامه زير سوال مي رود. به عبارتي اين سوال مطرح مي شود كه اساسا چرا دست به تغيير و بهبود وضعيت موجود زديم. مراحل چهار گانه بالا به ترتيبي كه ملاحظه مي كنيد، مبناي تفكر ژاپني ها براي تصميم گيري و اجراي تصميم در سازمان قرار گرفت. لازم به ذكر است كه چرخه دمينگ به صورت پايان ناپذير دنبال مي شود.
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج میشکند،
یک زندگی به پایان میرسد.
وقتی تخم مرغ
به وسیله یک نیروئی از داخل میشکند، یک زندگی آغاز میشود
تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز میشود
من تنهایی رو دوست ندارم
درست مثل این...........
.........
زن قداست دارد،براى با او بودن باید "مرد" بود !
هرگز تسليم نمي شوم معجزه ها هر روز رخ مي دهند شايد فردا ، روز من باشد
خوب ِ من ؛ کاش از این فاصله حس میکردی ،
لحظه هایم ...همه از غیبت ِ"تــو" دلگیرند ...!
تو لحظه های داغونیت فقط یه نفر میتونه آرومت کنه
اونم کسیه که داغونت کرده....
برای تو برای درد هایت برای من
برای چشم هایم
برای ما برای این همه تنهاییای کاش خدا کاری کند ...
معلمم به خط فاصله میگفت : خط تیره
حتما میدانسته که فاصله چه به روز آدمها می آورد
بعضی حرفا رو نمیشه گفت...
باید خورد...
ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت٬نه میشه خورد
می مونه سر دل
میشه دل تنگ
میشه بغض
میشه سکوت
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چته.................
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیفست سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو
ای نشسته تو درین خانه پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو